امشب هم مشغولِ دوست داشتنت هســـتم با خیالم احساس لمـس دستانت را مـزه مـزه میڪنم اسم زیبایت را تڪرار میڪنم بوسه هایت را تمنـا میڪنم و آغوشت را پیدا میڪنم و با چشمانی خـیس بین رویـا و حقیقت بین حال وگذشـتہ بین بودن ونبودن مشغول دوست داشتنت میشوم براے سرودن از تو امشب ماه میشوم ستارهها را بہ موهایم سنجاق میڪنم معشوقہے عاشقانہهایت میشوم شراب عشق را در جام دلت میریزم بوسہ بوسہ شوق میشوم جرعہ جرعہ مستی میشوم کاری که چشمهای تو با شعر کرد یک اتفاق ساده نبود تو آرام پایت را به شعر باز کردی و در واژه واژهاش معانی تازهای از جنس عشق ریختی تو با چشمهایت در شعر کودتا کردی تا ارتش منظم کلماتِ من در شبِ انقلابِ مخملیِ نگاه تو در خود فرو پاشد مهم نیست که شانههایت تجسم است و آغوشت خیال همهی یادت اینجاست نگاهت صدایت خندههایت دیگر چه میخواهم شب سردےست و هوا منتظر باران است وقت خواب است و دلم پیش تـو سرڪَردان است شب بخیـر اےنفست شرح پریشانی مـن ماه پیشانی مـن دلبر بارانی مـن
:: برچسبها:
دلنپشته غم فراق ,
|